بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

بارانی از جنس من

فصل جدید زندگیت

باران عزیزم دختر کلاس اولی من ، امروز پونزدهم شهریور 99 قدمهای کوچیکت رو وارد مدرسه کردی که با سواد شی قلب تپندم مبارکت باشه خورشید تابانم ماه شب هام دخنر مهربونم از استرس میگفتی دستام یخ زده پاهام ضعف داره لرز دارم(من فدای دغدغه هات) موقع جشن هم تو صف نموندی و اومدی بغل من نشستی ولی وقتی رفتی کلاس حالت بهتر شد و کلی خوشت اومد خداروشکر بمیرم برات که با ماسک چقدر اذیت بودی آخه چرا باید روزای قشنگتون پر نگرانی و ماسک و الکل باشه(خیلی غم بزرگی داشت جشنتون . دیدن صورت های کوچولوتون پشت ماسک) از خدا ممنونم که دخترم بزرگ شده و سالم و سرحال میره مدرسه خودش مراقب تک تکتون باشه چند شب پیش گفتی بزرگترین ترسم صفر گرفتنه :)))) ...
15 شهريور 1399

باران کلاس اولیِ مدرسه بلاتکلیف

سلام به قشنگترین فرشته روی زمین به مهربونترین دختر دنیا که تحمل یه زخم کوچیک مامانش رو نداره سلام به روی ماه رفیق کوچولوی مامان خب فک نمیکردم این همه مدت ننوشته باشم برات یه پیتر خرگوشه کوچولو خریدی البته چند ماه قبل هم مرغ مینا خریدیم و کلی بامزه بود حرفایی که میزد( صبح بخیرررررررر مینا ترشی بیار الو و...) بعدش تصمیم گرفتیم آزادش کنیم که بره خانواده پیدا کنه همچنان داستان های قهر و آشتی با ثنا ادامه داره از بهمن سال قبل درگیر کرونا ویروس شده همه دنیا و همه سبک زندگی ها فرق کرده دیگه هیچکس به کسی دست نمیده کسی رو بغل نمیکنیم دیگه با خیال راحت نمیشه رفت سفر نمیشه رفت رستوران و اینکه در کل نمیتونی به امن بودن ...
2 شهريور 1399

پاییز 98

سلام دخترم فرشته تو خونمون مامان رو ببخش که اینهمه وقت برات ننوشتم تو این مدت ما خونمون رو دوباره عوض کردیم و خوبه که هر دو عاشق تنوعیم و یکجانشین نیستیم اول خونه آیت الله حیدری که هنوزم میگی اونو از همه بیشتر دوس داشتی چون چراغای چشمک زن داشت بعد خونه غلامی طبقه بالای کوروش که فک میکردی اون فروشگاه رو هم با خونه کرایه کردیم و مال خودمونه :) و الان هم که اومدیم واحدهای عمه اینا روبروی پارک کودک(محله بچگی های مامان، دقیقا تو همون کوچه) طبقه بالای تولدی فروشی :) و همسایه روبروی ثنا کلی با هم رفیقید و در عین حال کلی باهم دعوا و لجبازی دارید ( بیشتر دعواها بخاطر بالشتک های مبلاست که به عنوان شهربازی روش سرسره و ماشین سواری و ...
12 آبان 1398

روز مادر و ذوق زدگی

سلام بارون بهارم قلب و روحم اینکه تو اینهمه برای روز مادر ذوق داشتی و این همه برات مهم بود خیلیییییییی خوشحالم کرد اینکه برام کادو آماده کرده بودی تا از اداره اومدم برف شادی ریختید رو سرم با همکاری مامان جون خیلی حس خوبی بود(البته شلوارک منو خودت پوشیدی و اصرار داشتی اندازت بشه ) وقتی کنارت اینهمه خوبه حالم دیگه غم معنی نداره وقتی بهم میگی واااای تو چقدر شیرین شدی چقدر قلب شدی من دیگه چی از خدا میخوام فقط بابت روزهایی که خوب نیست حالم ، بابت وقتایی که باید بیشتر مال تو باشم و باهم کلی بازی کنیم و از زندگی لذت ببریم و من کسلم منو ببخش یه چیزی رو باور کن تو همه دلخوشی منی و همه تلاشم رو میکنم تا با همه بدی های زندگیمو...
19 اسفند 1397

بهمن 97

چی از این بهتر که دختر پایه مادرش باشه دوتایی باهم برن جشنواره فجر و دختر هم خیلی دختر خوبی باشه تو سینما و مامان رو اذیت نکنه چی از این بهتر که دختر رفیق مامانش باشه همدمش باشه همه زندگیش بشه لاک زدی به ناخن هات و مسابقه گذاشتیم اگه نخوریشون انباع( به قول خودت) انواع رنگ های مختلفش رو برات بخرم و هر نیم ساعت یه بار نشون میدی که ببین هنوز همه رو دارم شبای سرد زمستون تو اتاق تو که گرمتره جا پهن میکنیم و تو رختخوابا عروسک بازی میکنیم قصه میخونیم حرف میزنیم تا بخوابیم من دوست دارم و جون مامان به دستای کوچیکت زنجیره
14 بهمن 1397

زمستون

سلام دختر زمستونِ بهارم این روزا دوتا تغییر جدید داشتیم که مینویسم یادت بمونه اول اینکه دختر و مامان میرن باشگاه باهم دخترم بدنش خیلی زیاد آمادس و مربی یوگا خیلی ازت راضیه و همدیگه رو هم دوس دارین البته فعلا به من اجازه نمیدی برم ورزش و باید کنار تو باشم هنوز گفتی کنار خودم باش تا وقتی که بهت اجازه دادم بری پیش بقیه مامانها ورزش و من منتظرم همچنان :) چند روزی میشه که مامان دخترش رو به آرزوش رسونده اینقدر مصرانه از کائنات خواستی که ماشین پاشنه بلند(که جدیدن دیگه میگی شاسی) بخریم و سقفش باز بشه که مامان و کائنات همه تلاششون رو کردن که دخترک قشنگ قصه به آرزوش برسه و یه اچ سی کراس خوشگل مهربون داشته باشه. امیدوارم بهتر...
9 بهمن 1397

ژیار محمدزاده

سلام عشقم سلام قلب مامان پیرو مطلب قبلی که سینما رفتیم و امیرآمپولچی رو دیدی و گفتی چقدر شیرینه، ما به خونه برگشتیم و تو به قول خودت هی گیرگیرگیر گرفتی :) که پیج امیر رو پیدا کن منم با سرچ های فراوان پیداش کردم و مرحله بعد به این سو رفتیم که گفتی باید صدا براش بفرستم اون موقع ها هنوز ایسنتا این قابلیت رو نداشت اما اینقدر خواستی و خواستی که بعد یه هفته اینستاگرام این آپشن رو اضافه کرد خلاصه قبل این اضافه کردن بهش پیام دادم که من مامان بارانم و باران دوست داره که اونم سریع جواب داد و گفت عکسش رو بفرست بذارم استوری حال کنه و این ماجرای بالارو من باید در تمام محافل مهمانی ها نشست ها میتینگ ها تعریف کنم طبق اصرار شما آذرما...
28 آذر 1397