بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

بارانی از جنس من

ژیار محمدزاده

1397/9/28 9:18
نویسنده : مامان الی
377 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم سلام قلب مامان

پیرو مطلب قبلی که سینما رفتیم و امیرآمپولچی رو دیدی و گفتی چقدر شیرینه، ما به خونه برگشتیم و تو به قول خودت هی گیرگیرگیر گرفتی :) که پیج امیر رو پیدا کنتعجب

منم با سرچ های فراوان پیداش کردم و مرحله بعد به این سو رفتیم که گفتی باید صدا براش بفرستم هیپنوتیزم

اون موقع ها هنوز ایسنتا این قابلیت رو نداشت اما اینقدر خواستی و خواستی که بعد یه هفته اینستاگرام این آپشن رو اضافه کردزیبا

خلاصه قبل این اضافه کردن بهش پیام دادم که من مامان بارانم و باران دوست داره که اونم سریع جواب داد و گفت عکسش رو بفرست بذارم استوری حال کنه

و این ماجرای بالارو من باید در تمام محافل مهمانی ها نشست ها میتینگ ها تعریف کنم طبق اصرار شما کچل

آذرماه سفر اراک داشتیم و یه هویی رفتیم به سفر ماجراجویی بعدی بغل

رفتیم خونه خاله فاطمه که دوست دانشگاه مامان بود و من مستاجر مامان بزرگش بودم یه ماندانا داشت که فقط نصف روز با هم خوب بودید

موزه گردی رفتیم و خیلی دوس داشتی قسمت حمام مردانه رو

شهربازی گردی داشتیم و عصرونه دو نفره . خیابون ملک رفتیم به یاد دوران دانشجویی مامان و برات تعریف میکردم و تو میپرسیدی اون موقع ها تو کجا بودی؟

شب آخر هم شام با موزیک زنده و کلی جیغ و رقص و شادی که تو البته بازم یه مشابه امیر رو پیدا کردی و تمام مدت پشتت به گروه موسیقی بود. بعد رفتیم تهران فربد بازی و در اوج دوست داشتن به شدت درگیری فیزیکی و روانی داشتین باهمفشار

و لحظه خداحافظی که هردو گفتین فربد هم میاد ایلام و بلیط داره و کارت ملی و داستان اشک و داد و بیداد موقع رفتن...

تو هواپیما هم یکی از استعدادهات اینه که بلند بلند در مورد ماسک اکسیژن حرف میزنی و مرتبا تکرار میکنی که الان سقوط میکنیم عبادت

خاله طاهره هم برات یه لباس السا به همراه تاج خریده که شیفته و عاشقش شدی

وقتی دیروز از اداره برگشتم دیدم یه فرشته قشنگ پیش مامان جونش منتظر منه (البته کلی میکاپ بصورت غلیظ داشتیییییییزیبا)

مامانی سی دی های زبان برات سفارش داده که به امید خدا دخترم زبان سومی رو هم یاد بگیره بوس

اسمت رو هم یاد گرفتی بنویسی من به قربون اسمت آخه

تو یه دختر همه چی تمومی که فوق العاده مهربونه و با یه خراش کوچیک رو دستم چنان نگران میشی و البته همین انتظار رو از خودم هم داری و میگی چرا نگران پوست دستم نیستی

من به فدای همه خصوصیات و اخلاقیات و خلاقیت هات

چنان آخه با آبرنگ قشنگ کار میکنی که من از تماشاش فقط لذت میبرم

دوست دارم بی نهایت به قول خودت به اندازه ماشین پاشنه بلند درازاگیج

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)