بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

بارانی از جنس من

باران در باران

باران میبارد، باران حسی که همیشه منتظرش بودم رو چشیدم بیرون بارون باشه من تو ماشین تورو بغل کنم آروم خوابیده باشی تو پتو محکم بچسبی بهم نذارم سردت شه. من همین لحظه رو بارها از خدا تمنا کردم. چندروزه بارونه و من بیشتر از قبل خوشحال میشم چونکه مهربونترین و بهترین دونه بارون مال منه اینکه جورابای کوچیکت روی بخاریه اینکه صبحا واست تغذیه میذارم که توی مهد بخوری اینکه میای بین من و بابا میخوابی اینا یعنی زندگی خیلی زیباست و من عاشق تو هستم کوچولوی دوست داشتنی ماست خور شدی و من بیشتر از تو لذت میبرم.عدس و نون هم به برنامه غذاییت اضافه شده ام ام میکنی .میگیم یک دو میگی اِ .وقتی میگیم باران یک دو سه جیییییغ میزنی چرا؟ آهنگ که می...
26 مهر 1393

تازه ها

جیغ میکشی وقتی خیلی شادی.یه جیغ کوتاه و خوشایند وقتی بابا واست ادا در میاره میگه یه کل کَسمه وَ کل کَسمه(شعر کردی بود) تازگیها هم خیلی بالابین شدی اوایل فقط پایین رو نگاه میکردی.الان جوری گردنت رو کج میکنی هرچی که بالاسرت هست رو ببینی میترسم بیفتی.خیلی باحاله این کارت بچگیای مامان: یه عدد نخود اینم عکسای خانوم کوچیک ما. خدایا همه کوچولوهارو تو دستای مهربونت مراقبت کن   ...
6 مهر 1393

بارانی از جنس من

اولین پاییز زندگیت مبارک، دختر بارانی من   با پاییز عاشق شو پشت پنجره خیس برقص میون درختای نارنجی روی برگای خشک موهاتو رها کن توی دستای باد با پاییز بنواز پرواز کن برس به آسمون تو آغوش ابرای تاریک، ببار ببار بی وقفه.مامان عاشق بارونه حس پاییز هیچ جای دیگه ای نیست هیچ فصلی راستی باران ،یادت نره تو پاییز از مامان بخوای برات ژاکت ببافم واسه روزای سرد زمستونیت. عاشقتم بیشتر از پاییز ...
2 مهر 1393

شکل تازه دنیا

دخترم تا حالا فک میکردی  دنیا فقط یه شوخی کردنه که تو رو بخندونه یه بازی شیرین برای وقتای بی حوصلگیت وقتی تب کردی گلوت درد گرفت وقتی سخت شیر خوردی تازه فهمیدی که این شوخی گاهی جدی نگاهت میکنه. تو تخت کوچیکت بدخواب شده بودی و بی طاقت.من کمکت میکردم که کمتر اذیت شی اما این وقتا خودتی که مهمی خودتی که محکم باشی مامان هست اما نه همیشه تا آخرین نفسش هست اما گاهی دور.گاهی فقط خودتی و بازی جدی زندگی ازت میخوام که خوب نگاه کنی تو سخت ترین روزا از خدا کمک بخواه اون از مامان خیلی مهربونتره خیلیییییی دنیا خیلی جای عجیبیه تو خوب باش تا روزات خوب بگذره حتی وقتی دلت گرفت وقتی تنت خدای نکرده درد کرد از شکل تازه ی دنیا ...
1 مهر 1393

شش ماهه میشویم

شش ماه از کنار من بودنت میگذره شش ماه شیریییییییییین که شادیش به اندازه همه سالهای عمرم بوده پرنسس من این ماه خیلی بیشتر غریبی میکنی جای شلوغ بریم بغض و گریه مخصوصت رو سر میدی و تا من بغلت نکنم و شیر نخوری بی خیال نمیشی این ماه ماه سر کار برگشتن مامان بود اولین روزی که تو رو خونه پیش مادرجون و خاله هدی جا گذاشتم سخت گذشت خیلی سخت اما دوتامون اینجوری کلی پخته تر میشیم مگه نه؟ تازه دو هفته اینجور گذشت هفته سوم مادرجون اینا اسباب کشی داشتن و رفتن خونه جدید که از اداره بسیار دور شدن و تو باران کوچولوم روز 22شهریور اولین روز مستقل شدن جدی جدیت بوددددد رفتی مهدکودک. خیلی به اداره نزدیکه و تند تند میام پیشت عشق کوچولوم دیگه راحت د...
1 مهر 1393

امرداد 1393

بارانم سلام امیدوارم هر زمانی از زندگیت این متن رو میخونی بدونی که همه دقایقم پر از عشق ب دختر مهربونمه پاهاتو کامل پیدا کردی و با دستات میگیریشون کلی ذوق کردم دیدم اولین سفر هوایی با مامان جون رفتیم تهران خونه خاله فهام همه خاطراتش خوب بود بجز آخر مسافرت که مریض شدی و تب کردی. خیلی تجربه تلخی بود اصلا تحمل بی حال بودن و گریه هاتو نداشتم خداروشکر اون هم گذشت ... حساسیتت خیلی خوب شده و مامان لبنیات میخوره سرلاکت رو شروع کردی به خوردن از 28 مرداد که پنج ماهت تموم شد.عاشقشی و با شوق فراوان میل میکنی نوش جونت امیدم. یه چیزایی میگی که حتما برای خوذت معنا دارن بیشتر حروف رو توی حرفات پیدا میکنم عروسکات رو خیلی دوست داری دون...
3 شهريور 1393

5ماهه شدن پرنسسم

خانم کوچولوی خونمون سلام غذا خور حرفه ای شدی از لعاب به فرنی ارتقا پیدا کردی راحت متوجه شوخی میشی 1/2/3 میگم و میام طرفت بلند میخندی وووووی خیلی خوبه حساسیت لبنیت مامان رو وادار به رژیم سفت و سخت کرده اما همشون فدای سلامتی دختر نازم هر لحظه از خواب بیدار بشی لبخند میزنی خوش اخلاقم موقع شیر خوردن محکم انگشتمو میگیری پاهاتو پیدا کردی و خیلی دوسشون داری بهشون نگاه میکنی و دستت رو به سمتشون دراز میکنی عاشق آب هستی بیش از حد آهان قد و ورن پایان چهارماهگیت رو یادم رفت بنویسم : قد 61 وزن 6300 دور سر 39.5 دلخوشی روزها و شبهام دوستت دارم مادر خانم شده باران امروووووز 11مرداد با کمک ماما...
11 مرداد 1393