شش ماهه میشویم
شش ماه از کنار من بودنت میگذره شش ماه شیریییییییییین که شادیش به اندازه همه سالهای عمرم بوده
پرنسس من این ماه خیلی بیشتر غریبی میکنی جای شلوغ بریم بغض و گریه مخصوصت رو سر میدی و تا من بغلت نکنم و شیر نخوری بی خیال نمیشی
این ماه ماه سر کار برگشتن مامان بود
اولین روزی که تو رو خونه پیش مادرجون و خاله هدی جا گذاشتم سخت گذشت خیلی سخت اما دوتامون اینجوری کلی پخته تر میشیم مگه نه؟
تازه دو هفته اینجور گذشت هفته سوم مادرجون اینا اسباب کشی داشتن و رفتن خونه جدید که از اداره بسیار دور شدن و تو باران کوچولوم روز 22شهریور اولین روز مستقل شدن جدی جدیت بوددددد رفتی مهدکودک.
خیلی به اداره نزدیکه و تند تند میام پیشت عشق کوچولوم
دیگه راحت دستت رو ب سمت همه چی از جمله موهای مامان دراز میکنی و میکشیییییییییییییییی چه کشیدنی
مهم تر از همه این اتفاقات شهریور 93یاد گرفتی بگی با با
نمیدونی چقدر خوبه که تو هی اینو تکرار کنی هی ما دلمون ضعف بره
عاشق عروسک خپیشته هستی
وقتی دستامو میذارم زیر باسن مبارکت و رو به تلوزیون میگیرمت یا آیینه یا هر تصویر آهنگ داری میرقصی هاااااا
پاهاتو چنان تکون تکون میدی که هرکس ببینه از خنده غش میکنه
آهنگ مامان :گودی گودی آخ گودی گودی اینو خیلی دوس داری.
بازم سرما خوردگی اینبار از بچه های مهد سرما خوردی خیلی هم ناجور تب عفونت بینی خیلی غصه خوردم
چندشبه بیداریم با هم قربون تن کوچولوت تو کجا طاقت این سرمای سخت رو داری آخه.ولی دختر من قویه فداش بشمممممممم نفس من تو هستی.
سوپ خور شدی و دوست داری زیاد.هر آنچه که ببینی و با دستت بگیری به سمت دهن میبری
مابین کلمات بی معنی که بصورت آواز سر میدی کلمه آب رو بارها شنیدم و زود میرم برات آب میارم
همه تو مهد عاشقتن و میگن که باران خیلی باهوشه با دقت به محیط بچه ها و بازیهاشون توجه میکنی
این بود شهریور 93 من و باران
دوستت دارم بیشتر از دیروز کمتر از فردااااا