بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

بارانی از جنس من

یکسال و نیم

سلام زیباترین هدیه خدا مهربونترین دختر دنیا فرشته ترینه فرشته ها یکسال و نیم داره میشه که تو وارد زندگیم شدی بیشتر اوقات شبا نمیذاری خوب بخوابم روزا شیطنت میکنی و چنگ و ناخن و گاز و ... بیشتر اوقات وقتم مال توه بیشتر اوقات فکرم مشغول اینه که چطور خوب باشی و خوب باشم اینا همش بیشتر اوقاتن اما بهترین اوقات هم هستن میدونستی؟ وقتی صورتم رو به نرمی لپات میکشم هیچی دیگه از خدا نمیخوام جز اینکه همیشه تنت سالم باشه و برام بخندی خیلی خیلی دامنه کلماتت گسترده شدن و هرچی بگیم میگی عاشق این روزای بچه کوچولوهام هی تند تند با حرکات دست و اشارت برامون حرف میزنی اما ناراحت میشم هی ازت بپرسن و اینکه نکنه ناراحت شی که نتونی جواب...
2 شهريور 1394

طوطی سخنگو

بارانم فرشته مامانی سلام هی سرت رو کج میکنی نگام میکنی یه هویی خوب من تاب و توان ندارم غش میکنم از خوشحالی هی سرت رو کج میکنی لُپ بوس میکنی یه هویی خوب من اون لحظه چیکار کنم قلبم نایسته از شادی هی صدای همه حیوانات و جدیدا الاغ و مرغ و خروس رو در میاری چه کنم آخه؟ هی هر چی بهت بگیم تازگیها یاد گرفتی مثل طوطی میگیش با اشکالاتی البته چه بگم آخه؟ به ارمیا میگی ارما عمّه آلّه طالّه همه با فتحه ممد رو هم میگی دایی ممد وای عاشق این روز بودم که کلمه هارو تکرار کنی نه گفتنت چقدر محکم و رساست میگم باران دیگه نم نم نمیخوری میگی نه (کمی هم با عصبانیت) بازیها و حرکات خاصی داری با لب و لوچه همچنان عاشق ناف هستی به...
7 مرداد 1394

بارانه آوازه خوان

سلام بر روی ماهت کافیه یک جایی در دور دست یا نزدیک دست صدای موزیک بیاد ثابت میشی و میخکوب توی اون مکان گوش میسپاری ب صدا و بعدش که تموم شد شروع میکنی به خوندن من موندم اگه بتونی حرف بزنی چقدر آهنگ اجرا میکنی در روز موسیقی اجراییت با قابلمه و استکان و وسایل خونه هم شنیدنیه یعنی هم تو کار آوازی هم ساخت آهنگ خلاصه اینکه اگه بعدها دوست داشتی تو این زمینه ها استعدادت رو پرورش بدی بدون که مامان شدیدا باهاته میخوام برات از همین الان سمفونیهای معروف دنیارو بذارم گوش کنی جان مادر باشد که بعدها به دردت بخوره هرچند از همون روزا که تو خونه آبیت بودی و دنیا نیومده بودی برات موتسارت میذاشتم دیگه اینکه: صدای گرگ و میمون هم ...
21 تير 1394

کلمات خواستنی

سلام دخترم محبوب قلبممممممممممممم این ماه خیلی کلمات رو یاد گرفتی مثل طایه(طاهره) نیس(نیست) اِنَک(عینک) از آخر به اول به ترتیب از سخت ترینها شروع کردی به حرف زدن خیلی خیلی به من وابسته شدی و مدام به پاهام میچسبی و روزی کم کم 100بار میگی ماما.که البته ماما فدات شه شهربازی  واسه اولین بار تنهایی سوار هلیکوپتر شدی و من با چشمانی که از شادی برق میزد استقلالت رو با گوشیم ضبط میکردم در طول روز در حین بازی با خودت آهنگ میخونی راه میری آهنگ میخونی بلند میشی میشینی آهنگ میخونی نمیدونم چی هستن ولی صدات خیلی قشنگه خانوم کوچولوم عاشق آردبازی آب بازی آب بازی و خیلی هم آب بازی هستی . عروسکات رو اونقدر مادرانه روی تاب بغل میکن...
13 تير 1394

باران خانوم بزرگ میشود

سلام به خوشمزه ترین قسمت زندگیم این روزا 15ماهه ای.خدایا شکرت بخاطر تک تک ثانیه های این 15ماه. این ماه برات سه چرخه خریدم باز هم طرح گاو قسمتت شد  سشوار کشیدی زلفونت رو این ماه یه عروسک جدید اومد تو زندگیت .قبل اینکه برات بخرمش اسمشو انتخاب کردم بعد رفتم به قفسه عروسکا نگاه کردم که کدومشون میتونه سمانه باشه  یه عدد سمانه کاکائویی خاله شمسی برات این سری این کفشارو فرستاده بود که خودم عاشقش شدم حیف که هرکاری کردم اندازم نبود    اولین دم اسبی تازگیا خیلی شیک میگی با بای و خداحافظی میکنی تازگیا عاشق این شدی که خودت قاشق در دست غذا بخوری و خیلی سخت تمرین میکنی تازگیا هرجا...
4 خرداد 1394

اولین خیابان گردی

دیروز اولین باری بود که کفش پوشیدی دست در دست مامان و خاله هدی رفتیم بیرون. خیلی ذوق داشتی و چشمت همش به کفشات و مسیرت بود . هرکسی که از کنارت رد میشد با خنده نگات میکرد که این نخود کوچولو چطور راه میره. رفتیم مغازه دوست مامان (خاله بهار)و طبق معمول با رژها و اینبار رنگارنگ مشغول بودی اولین روز قدم زدنت خوب بود ...
30 ارديبهشت 1394