بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

بارانی از جنس من

سونو آنومالی و اولین دیدار

فرشته زمینی من دلخوشی مامان سلام چهارشنبه ١٥آبان ٩٢واسه اولین بار تورو از مانیتور سونوگرافی دیدم کله خوشگلتو ستون فقراتت و تکونهایی که میخوردی و از اون لحظه تا حالا و تا ابد اولین دیدارمون رو فراموش نمیکنم زندگیم آخ که چقدر شیطون بودی دکتر هی زیر لب داشت میگفت ای شیطون. همه ترسم از این بود که نکنه مثل مامان شیطون باشی که هستی دلم برات پر میکشید و آرزو بغل کردنت هزار برابر قبل شد. خانوم دکتر گفت چیزی میفهمی از تصاویر و من مثل یه فوق تخصص شروع کردم به توضیح دادن در موردت. آخه اینجایی که میرم خیلی دکترش رو دوست دارم یه مانیتور داره ولی چون به خانوم دکتر گفتم در حسرت دیدار دخترمم صفحه مانیتور رو چرخوند گفت بیا ببین ام...
2 دی 1392

اولین آموزشهای بارانم

http://.munchkin.com/mozart-downloads     سلام بهونه زندگیمون لینک بالا چندتا از آهنگهای موتسارته که همیشه واست میذارم که گوش کنی .دست خاله بهار درد نکنه دخترم باران قشنگم من و بابا اولین آموزشهاتو شروع کردیم لمس کردن و پیدا کردنت و در زدن و مزاحم شدن :)) پخش موسیقی تا دلت بخواد بی شمار از آهنگهای سنتی ایرانی و کلاسیک جهان بگیر (موتسارت و بتهوون) تا مدرن و امروزی و شاد بعضی لالایی ها و آهنگات رو تو ماشین واست پخش میکنیم بعضی هارو موقع خواب و... دیگه چشیدن مزه های مختلف هم یکی از آموزشهای مامانیه واسه شما دختری گلم که قراره باهوش ترین دختر زمین شی.   اسمت هم که همه عادت کردن باران ص...
2 دی 1392

سفر دو نفره مادر و دخترش + درس خوندن+خرید سیسمونی

سلام دختر گل مامان امیدوارم روزهای جنینی خوبی داشته باشی الان تو هفته ٢٥هستیم از هفته قبل شیطنتهات خیلی بیشتر شده قربون لگد زدنات ما دو نفر با هم رفتیم تهران واسه کلاسی که مامان باید میرفت. هر روز صبح زود بیدار میشدیم و میرفتیم فرودگاه که کلاسامون تو ساختمان آموزش اونجا تشکیل میشد. تازه کلی هم استاد ازمون تعریف کرد و درسمون رو خوب یاد گرفتیم روز ٥شنبه هم امتحان دادیم و فکر کنم همه نمرش رو بگیریم خیلی خیلی حس خوبی داشتم که تو با هام همراه بودی تکون خوردنات سر کلاس واسم خیلی شیرین بود روز آخر به عنوان جایزه یه پازل خوشگل عروسکی برات گرفتم. روز سه شنبه هم بعد کلاس ظهرش با مامان رفتیم خرید سیسمونی و صاحب کلی وسیله های قشنگ شدی ...
30 آذر 1392

نی نی و خاله هدی

سلام باران جون امروز صبح توو یه هوای ابری و بارونی و سرد با خاله هدی رفتیم درمانگاه و تا خانوم ماما گوشی رو گذاشت رو شیکم مامان تو زودی خودتو نشون دادی و صدای قلبت بلند بلند پخش شد. و همه تعجب کردیم که اون سری این همه واسه بابا ناز کردی و قایم شده بودی حالا زودی ابراز وجود کردی قربون صدای قلبت برم که بهترین صدای دنیاست... خدایا خیلی خیلی ازت ممنون تو واقعا خوبی خوب و مهربون
21 آذر 1392

روح خداوند

سلام عزیز دلم روز ٢١آبان که ٤ماه و ١٠روزه شدی بنابر روایاتی و البته قرآن، روح خدا در تنت دمیده شده خیلی حس عجیبی داشتم به نظرم بزرگترین اتفاق همه عالم خدایی شدنه اینکه من دیگه باید بیشتر مواظب باشم با یه موجود کوچولویی که خدا از روح خودش به تنش دمیده چطور باشم... دخترم از بس که تو فرشته ای این زمان مصادف شده بود با تاسوعای حسینی دو سه روزه با بابا اومدیم تهران(اولین سفر سه نفریمون) مامان هم نذرم رو ادا کردم نذر حضرت ابولفضل(واسه سلامتیت). حلوا درست کردیم و با خاله و صحرا بردیم هیئت... به امید خدا سال دیگه بغلت میگیرم و میریم دسته و هیئت های عزاداری امام حسین قشنگ مامان بی صبرانه منتظر دیدارتم سلامت و صالح باش...
23 آبان 1392

خواب بارونی

سلام امید زندگی من تو این روزا که هوا بارونی و عالیه من و تو بابا سه نفری میریم پشت شیشه و از دیدن قشنگ ترین نعمت خدا لذت میبریم . من همچنان عاشق اسم باران هستم و منتظرم بابا هم صد در صد راضی شه و اسمتو باران بذاریم قشنـــــــــــــــــــــــــــــگ ترین اسم دنیا دیشب خوابتو دیدم عزیز دلم توپولی زیبا و خوش خنده بغل مامان بودی دلم نمیومد کسی دیگه بغلت کنه و زود دلم برات تنگ میشد. حالا که بیدار شدم چیکار کنم از دلتنگی برای دیدنت. از خدایی که مهربونترین مهربوناست میخوام همه منتظرا و مامانهارو به لحظه زیبای بغل کردن نی نی ها برسونه. آمین بزرگترین دلخوشی این روزام تکونهای کوچیکیه که تو شیکمم میخوری از حس زیباش هرچی بگم کمه خدا...
12 آبان 1392

تقدیم به دخترم

 دختر که داشته باشی،   با خود تصور می کنی   پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش -وقتی کمی بلند تر شوند- ... و کیف عالم را می بری از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان   دختر که داشته باشی،   خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی   که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده   به گوش انداخته اید -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود   و خنده ی از ته دل امانش را می برد- دختر که داشته باشی   انتظار روزی را می کشی که با هم   بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ   و گل های یاس سفید و زرد به رشته درآمده   گرانبهاترین گردن آویز دنیا شود...
27 مهر 1392

دختر مامان

عزیز دلم قشنگم امروز با خاله هدی و خاله طاهره رفتیم سونو گرافی خیلی حس خوبی داشتم تازه هوا هم ابری بود بیشتر حالم رو خوب میکرد رفتیم شکلات خریدیم تا من بخورم و تو خودت رو تکون بدی و معلوم بشه که پسری هستی یا دختر . جون دلم بعد خوردن شکلات زودی تکون خوردنات شروع شد و تا خانوم دکتر اومد و نوبت ما شد مثل همیشه با بسم الله داخل اتاقش شدم و یکم هم استرس. اول شروع به اندازه گرفتنت کرد و من ازش جنسیت رو پرسیدم گفت الان بهت میگم. و زودی گفت که دختر هستی . خیلی واسم جالب بود و نگاهم به همه دنیام عوض شد به خودم به بابایی به خاله ها انگار شکل زندگیم با دختر شدنت مطبوع و خوش عطر شد فرشته مهربون ...
23 مهر 1392

13هفتگی

سلام عزیز دلم ببخشید که یه مدت طولانی نبودم بخاطر پله داشتن خونمون خونه بابای بابا بودیم :) اما الان برگشتیم یه خونه سه نفری عاشقونمون بهترین خبر اینکه مامان جون اینا برگشتن پیشمون واسه همیشه خاله جونیا هر روز هی منتظر قلمبه شدن من هستن و کلی دوست دارن دیگه اینکه چهارشنبه سه ماه اول تموم میشه و فسقل من کلی بزرگ میشی خدای مهربونم ازت بی نهایت به خاطر نعمت قشنگت متشکرم   ...
1 مهر 1392

خوش اومدی به زمین

سلام عزیزترینم امروز واقعا باورم شد که مامان شدم وقتی دکتر گفت تکون نخور تا صدای قلبشو واست بذارم در کمال ناباوری یه هو صدای تپش قلبتو شنیدم صدایی که بهترین صدای زندگیم شد به زمین ما آدما خوش اومدی امیدوارم لیاقت داشتنت رو داشته باشیم و اینکه میخواستم بدونی مامان و بابا خیلی خیلی دوست دارن تمشک من الان تو هفت هفته ای از همه حرفا مهمتر یه تشکــــــــــــــــــــــــــــــر ویژه از خدای خوب خوب خوبم که دلمو شاد کرد ازش خواستم که به همه کسایی که آرزو داشتن این نعمت رو دارن لبخند امروز منو هدیه بده ...
31 مرداد 1392