بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 13 روز سن داره

بارانی از جنس من

باران،صدای چیک چیک پاهات تو راه زندگیم افتاد

آغوشم بوی تو را گرفت و دستانم پر از تو شد دخترک زیبای من به دنیای ما خوش آمدی روز 28 اسفند حتی یک لحظه هم فک نمیکردم که شبش تورو ببینم بارون میبارید درست همونی شد که همیشه میخواستم تو در یه روز بارونی بیای... صبحش آرایشگامو رفتم کارای تمیزی خونه رو روز قبل با خاله ها و بابا انجام دادیم و چندبار این جمله رو بلند گفتم که بارانم دیگه هر لحظه ای که دوست داشتی بیا همه چیز آمادست و زودی گفتی چشم همین امشب چطوره؟ عصر بخاطر نامه پذیرشی که دکترم داد واسه بیمارستان و تاریخ زایمانم رو 9فروردین زده بود باید یه سونو  ضمیمه پروندم میکردم رفتم واسه سونو و دکتر گفت خیلی خیلی آب دور نی نی کم شده و سریع ببر پیش دکترت به همراه پدر نگران به...
20 فروردين 1393

روزهای پایانی

سلام دخترم همدمم امیدم کلی اتفاقات مختلف افتاد از اینکه مامی یکم ناخوش بود زودی میگذریم که خداروشکر خدا مثل همیشه کمک کرد و خوب شدیم بعدشم یه مدته خونه مامان ایناییم و خاله ها نمیذارن مامان دست به سیاه و سفید بزنه بابا هم فقط مشغول خریدن انواع خوراکیهاست تا تو چاقالو بشی کلی کار داشتیم (کارهای پایانی واسه اومدنت) که هنوزم تا آخر انجام نشده خریدهای مختلف مثل قشنگ کردن خونمون با گلدونهای جدید و یه سری تغییرات دیگه... داره بهار میاد چند روزه همش بارون میباره چیزی تا اومدنت نمونده فقط 14روز دیگه چیزی نمونده تا دستای کوچیکت همه زندگیم بشن تمام لحظه هام پر از رنگ و بوی تو بشه هواتو نفس بکشم و سرمست و عاشق ببوسمت چیزی نمونده تا ...
24 اسفند 1392

شادمانه کودکانه

 تو در وجود من رشد میکنی،میان خانه کوچک آبی ات. و من سپاس میگزارم خدا را برای آفرینشت. لحظه هارا میشمارم برای آمدنت تا سهم من از کودکانه زیستن شوی. من دوباره قدم میگذارم به دنیای ناب ناب کودکی. وقتی بیایی با هم شادمانه خواهی ... م خندید به دور از دغدغه های کوچک و بزرگ زندگی. دست در دست هم دلمان ضعف میرود برای عروسکهای پشت ویترین.لباسهای پرچین و گل دخترانه. میله های سرد تاب را محکم میگیریم و رها میکنیم خودمان را در بی خیالی دنیای قشنگمان.ترانه های شاد کودکی،دویدن های بدون خستگی،قصه های پر از پایان خوش،خنده های بی دلیل... با تو غرق محبت های بی دلیل میشوم،مهربانی های بدون توقع دوباره کلاس اول میشوم و شیرینی نوشتن اسمم را تجربه میکنم ...
7 اسفند 1392

یه روز خوب

سلام بارانم روز 3 اسفند خیلی خوب بود خداروشکر واسه مامان کلی اتفاقهای خوب افتاد با مامان جون رفتیم بقیه خریدهارو انجام دادیم و شب هم کمد وسیله ها رو کامل چیدیم خاله ها هم از سفر واست سوغاتی آوردن و خیلی هم خوب خلاصه که تفریح ما شده نگاه کردن به شیکمم و دیدن ورجه وورجه هات امید زندگیم دیگه طاقتمون خیلی کم شده واسه دیدن چهره ماهت. تا اومدنت فقط یه ماه زمان مونده به امید خدای مهربون و خوب وقتی خودتو قلمبه میکنی یه گوشه کلی تعجب میکنم و البته خنده دار میشم با یه شیکم یه وری... دوستت داریم بی اندازه بی صبرانه منتظر اومدنتیم خوب بزرگ شو و مواظب خودت باش توو خونه کوچیک آبیت   ...
4 اسفند 1392

دیشب بهترین شب دنیام بود

سلام دخترم دیشب سمت راستم خوابیده بودم قسمت چپ شکمم که رو هوا بود کلی میپرید دستم رو گذاشتم روش، زیر دست مامان وول میخوردی یه وول خوردن خنده دار و جالب انگار با مامان بازیت گرفته بود. قبلش آهنگ واست گذاشته بودیم.بعدش این حرکاتت شروع شد نیم ساعت هم طول کشید. بابا دستشو گذاشت دو سه تا حرکت هم واسه بابا رفتی خیلی ترسید و زودی دستشو برداشت نمیدونی چقدر حس شیرینی بود خیلی واضح قل میخوردی اینور به اونور.دیگه اینکه نذاشتی تا ساعت 1بخوابم. ولی چه چیزی واسم دلپذیرتر از بی خوابی به خاطر شیطونی های تو هستش؟ هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ خدایا شکرت شکرت شکرت ...
19 بهمن 1392

یه روز برفی یه آدم برفی

سلام بهونه زندگیم الان مثل همه 8ماه گذشته با منی و در وجودم سر کار هستیم و یه برف شدید شروع به باریدن کرده درحدی که نمیدونم بابا میتونه بیاد دنبالمون یا نه من همش پای پنجرم یا چشمم به پنجرست تو هم خیلی خوشحالی و مشغول شیطنت کردن دوست داشتم خاطره این روز برفی با هم بودن رو برات بنویسم به سپیدی و پاکی این برف دوست داشتنم رو تقدیمت میکنم تا آخرین نفس عمرم،  آدم برفی قشنگ ما همیشه برایمان بمان شادی داشتنت با هیچ خورشیدی آب نشود امیدم ...
14 بهمن 1392

لوبیای سحرآمیز مامان

سلام بارانم دختر قشنگم امروز وارد ماه هشت شدیم از خدای بزرگ و مهربون بی نهایت سپاسگزارم که از روح خودش در من دمیده تا مراقبش باشم و یه زمینی به زمین اضافه کنم با رسالت خاص خودش . امیدوارم تو از بهترینها باشی دخترم هر وقت من دراز میکشم یه حالتی داری که میای خودتو میچسبونی ب پوستم و سفت میشی وقتی لمست میکنم شکل یه لوبیای سحر آمیز توپولی و من حسابی ذوق میکنم همش با خودم فک میکنم این الان کجای بدنته؟ بالاخره سرویس تخت و کمدت رو سفارش دادیم.کلی هم تزیینی گرفتم استیکر و تابلو نمدی واسه کنار تختت. امیدوارم دوسشون داشته باشی. مامان سعی میکنم سخنرانیهای دکتر هلاکویی رو حسابی گوش کنم و به یاد بسپارم چه کار...
12 بهمن 1392

پدرانه دخترانه

نامه ای از یک پدر   دخترکم برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگ....چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی....کسی که باعث گریه ات میشود پاک کن...دخترکم به سوی کسی که ناز میکنددست نیاز دراز نکن...بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی....دخترکم تو زیباترینی... .همیشه با این باور زندگی کن...خودت را فراموش نکن... .شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد....اما به یاد داشته باش....کسانی هستند که وقتی میخندی جان تازه میگیرند....دخترک من هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیست....اشتباه که کردی برخیز....اشکالی ندارد....بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند.....خوب باش ولی سعی نکن این را به دیگران بفهمانی کسی که ذره ای شعور داشته باشد خاص بودنت را د...
3 بهمن 1392

دنیای این روزای ما

سلام بهونه زندگی مامان امیدوارم شاد و سلامت باشی این روزا تو هفته 27هستیم خداروشکر کلی مامان گرد و قلمبه شده کلی دختر بازیگوش شده با هم دیگه شبا قبل از خواب غزل حافظ میخونیم و لذت میبریم مامان با کیبورد برات آهنگ میزنه در حد خودم البته نه در حد بتهوون  کلی کتاب آموزشی سفارش دادم که حسابی موقعی که پا تو دنیای ما میذاری بلد باشیم به بهترین شکل بزرگت کنیم دلخوشی(تکیه کلام من و بابا) اولین برف زمستونیتم دیدی ١٠/١٠ خیلی خوب بود سه نفری عکس گرفتیم و یه ساعتی پای پنجره و تو کوچه بودیم. الان که دارم واست مینویسم بارون میباره و باران کوچولوی من گشنشه (سر کاریم و نهار نخوردیم هنوز) و داره تند تند لگد میزنه بابایی همش میپر...
21 دی 1392

دخترک 700گرمی

یک گرم از وجودت تمام وجود من است دخترک ٧٠٠گرمی یک تکان کوچکت میان جانم بزرگترین دلخوشی هاست دخترک ٧٠٠گرمی به نحیف بودن تنت می اندیشم و دلم می لرزد برایت روحی محکم و استوار آرزو دارم. دنیای اینجا پر از ناشناخته هاست. ظرافت انگشتانت خط تقدیر من است دعایم از هم اکنون پشت و پناه سرنوشتت. وای اگر لحظه ای دل آزرده شوی... همیشه تنت سالم باد همیشه خندان باشی   ...
8 دی 1392