بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

بارانی از جنس من

شش ماهه میشویم

شش ماه از کنار من بودنت میگذره شش ماه شیریییییییییین که شادیش به اندازه همه سالهای عمرم بوده پرنسس من این ماه خیلی بیشتر غریبی میکنی جای شلوغ بریم بغض و گریه مخصوصت رو سر میدی و تا من بغلت نکنم و شیر نخوری بی خیال نمیشی این ماه ماه سر کار برگشتن مامان بود اولین روزی که تو رو خونه پیش مادرجون و خاله هدی جا گذاشتم سخت گذشت خیلی سخت اما دوتامون اینجوری کلی پخته تر میشیم مگه نه؟ تازه دو هفته اینجور گذشت هفته سوم مادرجون اینا اسباب کشی داشتن و رفتن خونه جدید که از اداره بسیار دور شدن و تو باران کوچولوم روز 22شهریور اولین روز مستقل شدن جدی جدیت بوددددد رفتی مهدکودک. خیلی به اداره نزدیکه و تند تند میام پیشت عشق کوچولوم دیگه راحت د...
1 مهر 1393

امرداد 1393

بارانم سلام امیدوارم هر زمانی از زندگیت این متن رو میخونی بدونی که همه دقایقم پر از عشق ب دختر مهربونمه پاهاتو کامل پیدا کردی و با دستات میگیریشون کلی ذوق کردم دیدم اولین سفر هوایی با مامان جون رفتیم تهران خونه خاله فهام همه خاطراتش خوب بود بجز آخر مسافرت که مریض شدی و تب کردی. خیلی تجربه تلخی بود اصلا تحمل بی حال بودن و گریه هاتو نداشتم خداروشکر اون هم گذشت ... حساسیتت خیلی خوب شده و مامان لبنیات میخوره سرلاکت رو شروع کردی به خوردن از 28 مرداد که پنج ماهت تموم شد.عاشقشی و با شوق فراوان میل میکنی نوش جونت امیدم. یه چیزایی میگی که حتما برای خوذت معنا دارن بیشتر حروف رو توی حرفات پیدا میکنم عروسکات رو خیلی دوست داری دون...
3 شهريور 1393

5ماهه شدن پرنسسم

خانم کوچولوی خونمون سلام غذا خور حرفه ای شدی از لعاب به فرنی ارتقا پیدا کردی راحت متوجه شوخی میشی 1/2/3 میگم و میام طرفت بلند میخندی وووووی خیلی خوبه حساسیت لبنیت مامان رو وادار به رژیم سفت و سخت کرده اما همشون فدای سلامتی دختر نازم هر لحظه از خواب بیدار بشی لبخند میزنی خوش اخلاقم موقع شیر خوردن محکم انگشتمو میگیری پاهاتو پیدا کردی و خیلی دوسشون داری بهشون نگاه میکنی و دستت رو به سمتشون دراز میکنی عاشق آب هستی بیش از حد آهان قد و ورن پایان چهارماهگیت رو یادم رفت بنویسم : قد 61 وزن 6300 دور سر 39.5 دلخوشی روزها و شبهام دوستت دارم مادر خانم شده باران امروووووز 11مرداد با کمک ماما...
11 مرداد 1393

اخرین اتفاقات تیرماهی

سلام باران هر روز من اخرین چیزهایی که یاد گرفتی: با دستت بلوزت رو می کشی و می ذاری تو دهنت(عادت موقع خوابته) راحت به سمت چپ و راست غلت می زنی واکسن چهار ماهگیت با خوبی و خوشی سپری شد اولین وعده غذایی 30 تیر لعاب برنج مدل خنده هات خجالتی شده.فدات بشم ک خوش اخلاق منی و تا چشمات رو باز میکنی لبخند میزنی دیگه هر روز با لذت چند قاشق اب می خوری. داری با دستات اسباب بازیهات رو میگیری اما به سختی وقتی از دستت میفتن جیغ میزنی و گریه این جدید ترین کارته البته به همراه عکس العمل به صدا زدن اسمت وااااای خیلی خوشحال شدیم خاله هدی اینو کشف کرد... دندان گیرت رو محکم فشار میدی به لثه هات و لذت میبری حساسیتت رو یادم رفت بگم ت...
30 تير 1393

دخترم 4ماهه شده +اولین سفر

سلام دلخوشی صبحهای بیدار شدنم سلام معنای خوشبختی من 21خرداد اولین عروسی بود که حضور داشتی نوه خاله از بس صدای موزیک بلند بود من همون لحظه نخست سالن رو ترک کردم و به اتفاق هم رفتیم تو رختکن و دیگه بقیه مراسم رو اونجا بودیم :) عاشق بشکن شدی و اینکه با هم آهنگ گوش بدیم سرپا جلوی تلوزیون (مگه من نگفتم نباید تی وی نگاه کنی؟) اولین سفر 23خرداد بود خیلی خوش گذشت و دختر آروم مامان فقط شیر خورد و خوابید رفتیم سمت سنندج و آذربایجان.هوا خوشبختانه خنک بود اما من در حسرت خرید حسابی موندم زود خسته میشدی و منم نگران بودم اذیت شی خلاصه اینکه جشن پایان سه ماهگی رو در سفر گرفتیم  و دختر قشنگم وارد 4 ماهگی شده خدایا از بابت مهرب...
3 تير 1393

بدون عنوان

به تو نگاه میکنم و گویی سالهاست که خط به خط چهره ات را سرمشق زده ام.چقدر برایم از اولین نگاه آشنا بودی همدم کوچک شبها و روزها.پری آمده از شهر قصه هایم. چه خوشبختم که گوش تو پر از لالایی من است.چشمانت آیینه ای از تصویرم،دستانت جای جای نوازشم و دهانت پر از شیره جان من. چه عارفانه عاشق شده ام چه عاشقانه عارف ...
21 خرداد 1393

دو ماهگی سه ماهگی

بارانم سلام خنده هات راس راسکی شده با چشای نازت مارو دنبال میکنی شیرخشک رو کنار گذاشتی و مطلقا دیگه لب نمیزنی شیر مامان خوشمزه تره :) تو وانت حسابی بهت خوش میگذره و از آب بازی لذت میبری بسیااااااار.تازه یاد گرفتیم با بابا دو نفری حمومت کنیم واکسن دو ماهگیت به خیر و خوشی و یه خورده گریه و جیغ بنفشت سپری شد... موهات با هر حموم کلی ریختن اما الان در مرحله رشد مجدد هستن :)))) تا 14ماهگی تلوزیون دیدن واست مناسب نیست اما تو خیلی میپسندی.علاقه شدیدت به پشه بند و تسبیح آبی مامان بزرگ هم مثال زدنیه. رفتیم مدتیه خونه بابا حاجی چتر شدیم کلی واست ذوق دارن و تخویل میگیرن و مامان فقط به کارای تو میرسه تازه عصرا دو نفری میریم تو ح...
13 خرداد 1393

تازه های باران

بعد گذشت یک ماه و البته قبلش هم یک ماه آخر حاملگی اومدیم خونه خود خود خودمون بابای مهربون ترتیب همه چیز رو داده بود همه جا مرتب و تمیز حتی روی پله های ورودی هم کلی گل و گلدون بهاری انتظار ما رو میکشیدن. و روز 1اردیبهشت اومدی خونه و بهشت کوچیک مارو رویایی تر کردی پاهای کوچیکت پر از خیر و برکت و سلامتی باشه برامون انشالله مامان بلده تنهایی مراقبت باشه نمیدونم چرا بقیه به توانایی من شک دارن :) تازه میخواستم تنهایی حمومت کنم که بابا خیلی جدی گفت:اصلا ناخنت رو کوتاه میکنم دماغت رو تمیز میکنم قطره هاتو مرتب بهت میدم من یه مامان همه چی بلدم باورم کنـیـــــــــــــــــــــــد. تو عروسک زنده منی که مراقبتم و آرزو میکنم خوب ب...
17 ارديبهشت 1393

حالا یک ماه گذشته

دخترم سلام یک ماه از عطر بهشتی که تو زندگیمون پاشیدی میگذره الان یک ماهه که شبها و روزهای من هزار برابر قشنگتر از قبل شده ممنون که اومدی ممنون از خدای مهربون که تو رو مال من کرد و اما آنچه در ماه اول زندگیت گذشت: اول از همه بگم که یه دفتر هست هر کدوم از فامیل که واسه اول بار به دیدنت میان واست خاطره اولین دیدار رو مینویسن فک کنم وقتی بزرگ شی برات جالب و خوندنی باشه روز اول خونه اومدنت مصادف شد با سال تحویل و شروع سال جدید و تو بهترین عیدی همه عمر من و البته همه ما بودی مثل یه فرشته کوچولو سر سفره هفت سین به زندگیمون سین سعادت رو هدیه کردی روز دوم به کمک جمع کثیری از اقوام به وصال میمی رسیدی قبلش واقعا سختی کشیدیم کامل...
17 ارديبهشت 1393