شش ماهه میشویم
شش ماه از کنار من بودنت میگذره شش ماه شیریییییییییین که شادیش به اندازه همه سالهای عمرم بوده پرنسس من این ماه خیلی بیشتر غریبی میکنی جای شلوغ بریم بغض و گریه مخصوصت رو سر میدی و تا من بغلت نکنم و شیر نخوری بی خیال نمیشی این ماه ماه سر کار برگشتن مامان بود اولین روزی که تو رو خونه پیش مادرجون و خاله هدی جا گذاشتم سخت گذشت خیلی سخت اما دوتامون اینجوری کلی پخته تر میشیم مگه نه؟ تازه دو هفته اینجور گذشت هفته سوم مادرجون اینا اسباب کشی داشتن و رفتن خونه جدید که از اداره بسیار دور شدن و تو باران کوچولوم روز 22شهریور اولین روز مستقل شدن جدی جدیت بوددددد رفتی مهدکودک. خیلی به اداره نزدیکه و تند تند میام پیشت عشق کوچولوم دیگه راحت د...
نویسنده :
مامان الی
10:59