سفر شمال و روستا گردی
سلام رفیقم همسفر کوچولوم همراه همیشم
مامانی و باربی با خاله فهام اینا رفتن تهران
بعد یه هفته خوش گذرونی تو تهران و شهربازی رفتن و باغ کتاب رفتن
تصمیم گرفتیم با قطار بریم رشت (کلی تو قطار خوب بود رفتیم تخت بالا فیلم دیدیم و از مناظر زیبای بین راه لذت بردیم)
البته یه اقامتگاه توی روستای کندلات پیدا کردیم که اسم دخترشون باران بود و اسم مامانش الهام بود
ایستگاه سراوان پیاده شدیم و با تاکسی رفتیم تا اقامتگاه
اونجا کلی سگ داشتن و حسابی ذوق کردی براشون روز اول ترسیدی اما دو روز بعد کلی باهم دوست شدید باهم پیاده روی میرفتیم و مراقب ما بودن (رکس گرگی و کارامل) هوا هم فوق العاده بود بارون برف و سکوووووت اونجا عالی بود . دریا هم رفتیم صدف هم جمع کردیم و یه سفر توی دل طبیعت حسابی چسبید .
یه دندون شمالی هم اونجا درآوردی دندون سمت راستی بالایی
خلاصه که تو مهربونترین و بهترین همسفری دختر کوچولوم
خوشحالم که خدا منو برای مامان تو بودن انتخاب کرده
امروزم درس ه رو یاد گرفتی که البته بلد بودی از قبل و الان هیچ حرفی نمونده که بلد نباشی.
دختر با سوادم کتابایی که باغ کتاب خریدیم رو خیلی راحت میخونی و من تموم اون لحظه ها پر در میارم ذوق مرگ میشم برات نفس مامان
دوست دارم تا آخرین نفسم