پارتی + جشن الفبا+ فیلم بازی
به قول خودت سلام به روح ماهت
اومدم واست خاطرات این روزارو بنویسم
درس و مشق تموم شد و تو تعطیلات تابستونیم
همچنان با نیکو و ثنا دور هم جمع میشید و 6 ساعت بدون استراحت بازی میکنید و البته دعوا سر گروه شدن و گروه کشی :)
دیروز جشن الفبا داشتی و توی قلعه والی با دوستات کلی خوش گذروندی با خانم فولادوند عکس گرفتید و موزه رو تماشا کردید
اولش که کلی نگران بودی که دلم برات تنگ میشه و بغض دارم ولی بعدش گفتی خیلی کم بوده زمانش
من فدای درگیری های ذهنیت بشم مادر
بهترین تفریحمون اینه که مامان فیلم و انیمیشن میگیره (آخرین فیلمامون cruella و پسر ابری بود) باهم میبینیم خوراکی میاریم و دو نفری دو ساعت میریم تو دنیای خیالیمون
و باید اعتراف کنم که من عاشق اون لحظه هام که باهم میخندیم اشکمون در میاد نگران میشیم و باهم آخر ماجرا کلی خوشحال و خوشبختیم
من کنارت خوشحالترین و خوشبخترینم درست عین آخر فیلمایی که باهم میبینیم
مامان خیلی دوست داره یه دوست داشتن بدون قید بدون شرط و تا بی نهایت...