بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

بارانی از جنس من

بهمن 97

چی از این بهتر که دختر پایه مادرش باشه دوتایی باهم برن جشنواره فجر و دختر هم خیلی دختر خوبی باشه تو سینما و مامان رو اذیت نکنه چی از این بهتر که دختر رفیق مامانش باشه همدمش باشه همه زندگیش بشه لاک زدی به ناخن هات و مسابقه گذاشتیم اگه نخوریشون انباع( به قول خودت) انواع رنگ های مختلفش رو برات بخرم و هر نیم ساعت یه بار نشون میدی که ببین هنوز همه رو دارم شبای سرد زمستون تو اتاق تو که گرمتره جا پهن میکنیم و تو رختخوابا عروسک بازی میکنیم قصه میخونیم حرف میزنیم تا بخوابیم من دوست دارم و جون مامان به دستای کوچیکت زنجیره
14 بهمن 1397

زمستون

سلام دختر زمستونِ بهارم این روزا دوتا تغییر جدید داشتیم که مینویسم یادت بمونه اول اینکه دختر و مامان میرن باشگاه باهم دخترم بدنش خیلی زیاد آمادس و مربی یوگا خیلی ازت راضیه و همدیگه رو هم دوس دارین البته فعلا به من اجازه نمیدی برم ورزش و باید کنار تو باشم هنوز گفتی کنار خودم باش تا وقتی که بهت اجازه دادم بری پیش بقیه مامانها ورزش و من منتظرم همچنان :) چند روزی میشه که مامان دخترش رو به آرزوش رسونده اینقدر مصرانه از کائنات خواستی که ماشین پاشنه بلند(که جدیدن دیگه میگی شاسی) بخریم و سقفش باز بشه که مامان و کائنات همه تلاششون رو کردن که دخترک قشنگ قصه به آرزوش برسه و یه اچ سی کراس خوشگل مهربون داشته باشه. امیدوارم بهتر...
9 بهمن 1397
1