جشن تولد +خاطرات مهد
بالاخره جشن تولد رو با تقریبا یه ماه تاخیر گرفتیم
همه سعیم رو کردم که بعدها وقتی عکسای تولدت رو میبینی لذت ببری و راضی باشی
تم تولد همون باب دندون خرگوشیه شلوار مکعبی شد.بخاطر علاقه شدید تو به این شخص
اینجا باب اونجا باب همه جا باب
از شب قبل تولد تا روز بعد که تزیینات رو برداشتیم در حال شوق و ذوق بودی
پشتک میزدی از شادی
حدود ده تا بادکنک رو با ناخنهای تیزت منفجر کردی
قبل تولد رفتیم آتلیه اولش غریبی میکردی با محیط و خانوم عکاس اما بعد چند دقیقه خیلی خودمونی شدی.این از صفات بارز تو بوده و هست:))))
عکسای تولد خونه رو فعلا میذارم
بعد آتلیه
و اما خاطرات مهد:
دوست ندارم خصوصیات منفی به دختر عزیزتر از جانم نسبت بدم و بره تو حافظش که اینجوریه
ولی در جریان باش که موهای رز رو میکشی ،ناخن تو پشت ستیا کشیدی و عروسکهای بچه های پیش دبستانی رو میگیری و پس نمیدی.
تا همین حد کافیه بیشتر توضیح ندم بهتره
گاوه میگه: بعد چند دقیقه که هر کسی رفته پی کار و زندگیش میگی ماااااااا ماااااااا
باران دماغت رو پاک کن.دستمال رو میذاری رو بینیت و فین فین میکنی
یه نوع گریه مخصوص و فوق العاده لوس یاد گرفتی هنوز موفق به عکس گرفتن نشدم از این صحنت.دستاتو میذاری رو لپت و اشکات شر شر میریزه.سر یه موضوع بیخود و بی جهت
دیگه...
آهان آهان
روز 26فروردین ساعت 9.50اومدی آشپزخونه دنبالم ماما ماما دوبار پشت سر هم با حالت صدا زدن (نمیدونم قضیه مربوط میشد به گاوه میگه؟؟یا اینکه واقعا منو صدا زدی)حسش عالیییییییییییییییییییییییی بود باورم شد که مامانم
بابا و دادا رو هم حالت مخصوص صدا زدن صدا میزنی
من به قربانت شوم عروسک زنده زندگیم