دختر یکساله من
دختر یکساله من
28اسفند که دوباره آمد هیجان همان سال گذشته را داشتم
همان شب که هول هولکی رفتیم تا تو بیایی
تا ثانیه ها را بشمارم تا در آغوش بگیرمت
تا صدای گریه ات را انتظار بکشم که بدانم تو هم متولد شدی من هم مادر شدم
خیلی زود دوباره همان شب در تقویم آمد
خیلی زود تو دیگر بارانِ نوزادِ کوچولو نبودی و قد کشیده ای قد همه دنیای من
و من مادری با تجربه یکسال درکنار تو بودن
برای تولدت آرزو داشتم همه زیبایی های جهان را قباله کنم
همه جذابیتهایی که تورا بخنداند و شاد باشی. نفسی راحت بکشم که دیگر از این بهتر نمیشود
دستانم چقدر برای اینها تهیست
دلم اما چقدر سرریز از دوست داشتنت
تولدت مبارک بانوی کوچک زندگیم
ویرایش:94/1/15
جشن تولد هنوز برگزار نشده تنبل نیستم اما باید همه امادگی داشته باشن.بزودی بزودی
ویرایش 2:
اینارو تازه یاد گرفتی دَنیییییییییییییی (دنی کیه و چیه خدا داند)فقط انگشت اشارت به قسمتهای مجهولیه و میگی دنی با تاکید روی ی
تَه (ته هم همون قضیه دنی رو دنبال میکنه) شامل خیلی چیزا میشه
باب اسفنجی رو صدا میزنی با
به فربد میگی بَبَه با صدای کلفت
سوار تابت ک میشی میگی تا تا (آهنگین و زیبا)
آهنگ پلنگ صورتی رو خیلی دوست داری و قطعاتی ازش رو با د د د د اجرا میکنی
حرف ل رو یادگرفتی تو گریه ازش استفاده میکنی
عاشق گربه هایی و جیغ شادی میزنی براشون در حال جیغ میخندی
پات روز سیزده بدر سوخت و جیگرم برات آتیش گرفت زود خوب میشی و یادت میره اینجوریه که آدم بزرگ میشی
دوباره به مهد بازگشتیم و امروز با خاله بهار رفتیم واکسن یکسالگی.خداروشکر اینم به خوبی گذشت