بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

بارانی از جنس من

یازده ماهگی

1393/11/13 10:35
نویسنده : مامان الی
291 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگ قصه ما 11ماهه شده

چقدر زود گذشت در چشم به هم زدنی اما چقدر زیبا بود به اندازه همه زیباییهای دنیا تمام قشنگیایی که ندیدم ولی هست

بانوی کوچکم من با تو چ خوب چه شیرین روزگار میگذرانم تو شیرینی عسل صبحهای بیدارشدنی لالایی آرام شبهای نخوابیدن مسکن ساعتهای تشویش گرمی دستان یخ زده حس باریدن برف پشت پنجره شرشر ریختن باران از ناودان خانه .تو همه حسهای خوب منی بانوی کوچکم

کی دیگه میگی مامان؟نه واقعا کی همه چی بگو بعد مامانو یاد بگیر عجله نکنی ها

با حالت مخصوص بهت میگم باران اگه بخوای مامانو اذیت کنی دندوناتو میخورم همراه با انگشت تهدید با همون حالت شیطنت نگام میکنی و میخندی. چهار دندونی شدی دوتا بالا دوتا پایین چقدر بالاییا قشنگن و توپولبغل

میگم بده با سخاوت تمام هرچه که در دست داری میبخشی دوباره میخوایش و میگم بیا میگیریش

همچنان عاشق مو کاغذ و هر آنچه قابل بلعیدن باشه هستی میبلعی میفهمی بلعیدن همه جیغ زنان میگیم باراااااااان نه میخندی و ادامه خوردن.فک کنم تا حالا یه دفتر چهل برگ تو معدت موجوده.شک نکن

همچنان درگیر عشق به باب اسفنجی و پیرمرد مهربونی

بابا جون و مامان جون واست توپ خریدن اولین توپ زندگیت چقدر دوسش داری بماند به خودت فشار میاری بگی توپ فقط پ رو با تشدید میگی پپپپپپپپپپپپ

بعضیارو با اسم میشناسی کامل .بابا کو؟ دادا هدی روشناتعجب شنتیا(هم مهدیت)برمیگردی سمتشون.

مامان کو؟سکوت مثل اینکه عملا منو ب رسمیت نمیشناسی.من کیم واقعا.حتما تو هم فهمیدی من فرشتممحبتخجالتمتشکرم

فعلا اینارو یادمه

ویرایش:بسیار دختر من شوخه هر ادایی رو متوجه میشه و زودی تقلید میکنه جوراباتو بو میکنیم و حالمون بهم میخوره مثلا سریع همینکارو میکنی

تیراژ باب اسفنجی رو گوشیمه و فقط به کمک اون مولتی میخوری

ماشالله هزار ماشالله اینقدر اکتیوی که یه نفر باید بصورت تمام وقت مسئول چشم دوختن و پا ب پای تو چاردست و پا رفتن باشه.جارو برقی همه خونه هایی تو .تمام ذرات بسیار ریز رو هم میبینی و میخوریشاکی

اصلا دیگه تو خونه بند نمیشی هرکس از در بره بیرون دستتو میکشی دنبالش که منو ببر.من همرات باشم یا نه زیاد مهم نیست .بازم متشکرم

بازم مراسم عروسی و بازم حضور فعال و بسیار رقصنده و دست کوبنده تو .همه رو هم به رقص تشویق میکردی

مراسم حمید پسر خاله منیر و حمید پسر خاله مهری

به گاز بخاری و هر شعله ای برسی میگی booovvvvvنه یه بار نه ده بار نه صدبار

عاشق کتاب و تصاویر شادیی.با دقت نگاهشون میکنی و یه قسمتش رو انتخاب میکنی واسه خوردنقهر

عاشقتم مهربون شادم

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (2)

زهره
22 بهمن 93 15:44
مادر و دختر فرشته هستین فرشته ها فقط با نگاه و بو هم رو میشناسن عین خودت و باران دوست داشتنی
مامان ندا
15 اردیبهشت 94 13:03
ای جانم خدا نگهش داره