انشای یک روز ابری
امروز هوا ابری است باران میبارد.
دسته ای از پرندگان در میان برگ ریزان درختان پرواز می کنند
شال گردنم را محکم میکنم و دستانم را در جیب پالتو سر میدهم
خوشحالم که حرف مادر را گوش کردم و لباس گرم زیر مانتو پوشیدم
امروز روز اول آخرین ماه پاییز است
حیاط مدرسه خیس خیس شده و من نگران از دیر رسیدن به کلاس قدمهایم را بلند تر برمیدارم
پشت پنجره دوستانم در انتظار آمدن من بخار شیشه را ها ها تکرار میکنند و مینویسند: باران
من بارانم و امروز رویایی از روزهای آینده ام را مادر برایم مینویسد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی