اولین خیابان گردی
دیروز اولین باری بود که کفش پوشیدی دست در دست مامان و خاله هدی رفتیم بیرون. خیلی ذوق داشتی و چشمت همش به کفشات و مسیرت بود . هرکسی که از کنارت رد میشد با خنده نگات میکرد که این نخود کوچولو چطور راه میره. رفتیم مغازه دوست مامان (خاله بهار)و طبق معمول با رژها و اینبار رنگارنگ مشغول بودی اولین روز قدم زدنت خوب بود ...
نویسنده :
مامان الی
9:50