امرداد 1393
بارانم سلام امیدوارم هر زمانی از زندگیت این متن رو میخونی بدونی که همه دقایقم پر از عشق ب دختر مهربونمه پاهاتو کامل پیدا کردی و با دستات میگیریشون کلی ذوق کردم دیدم اولین سفر هوایی با مامان جون رفتیم تهران خونه خاله فهام همه خاطراتش خوب بود بجز آخر مسافرت که مریض شدی و تب کردی. خیلی تجربه تلخی بود اصلا تحمل بی حال بودن و گریه هاتو نداشتم خداروشکر اون هم گذشت ... حساسیتت خیلی خوب شده و مامان لبنیات میخوره سرلاکت رو شروع کردی به خوردن از 28 مرداد که پنج ماهت تموم شد.عاشقشی و با شوق فراوان میل میکنی نوش جونت امیدم. یه چیزایی میگی که حتما برای خوذت معنا دارن بیشتر حروف رو توی حرفات پیدا میکنم عروسکات رو خیلی دوست داری دون...
نویسنده :
مامان الی
12:45