بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

بارانی از جنس من

روزهای پایانی

سلام دخترم همدمم امیدم کلی اتفاقات مختلف افتاد از اینکه مامی یکم ناخوش بود زودی میگذریم که خداروشکر خدا مثل همیشه کمک کرد و خوب شدیم بعدشم یه مدته خونه مامان ایناییم و خاله ها نمیذارن مامان دست به سیاه و سفید بزنه بابا هم فقط مشغول خریدن انواع خوراکیهاست تا تو چاقالو بشی کلی کار داشتیم (کارهای پایانی واسه اومدنت) که هنوزم تا آخر انجام نشده خریدهای مختلف مثل قشنگ کردن خونمون با گلدونهای جدید و یه سری تغییرات دیگه... داره بهار میاد چند روزه همش بارون میباره چیزی تا اومدنت نمونده فقط 14روز دیگه چیزی نمونده تا دستای کوچیکت همه زندگیم بشن تمام لحظه هام پر از رنگ و بوی تو بشه هواتو نفس بکشم و سرمست و عاشق ببوسمت چیزی نمونده تا ...
24 اسفند 1392

شادمانه کودکانه

 تو در وجود من رشد میکنی،میان خانه کوچک آبی ات. و من سپاس میگزارم خدا را برای آفرینشت. لحظه هارا میشمارم برای آمدنت تا سهم من از کودکانه زیستن شوی. من دوباره قدم میگذارم به دنیای ناب ناب کودکی. وقتی بیایی با هم شادمانه خواهی ... م خندید به دور از دغدغه های کوچک و بزرگ زندگی. دست در دست هم دلمان ضعف میرود برای عروسکهای پشت ویترین.لباسهای پرچین و گل دخترانه. میله های سرد تاب را محکم میگیریم و رها میکنیم خودمان را در بی خیالی دنیای قشنگمان.ترانه های شاد کودکی،دویدن های بدون خستگی،قصه های پر از پایان خوش،خنده های بی دلیل... با تو غرق محبت های بی دلیل میشوم،مهربانی های بدون توقع دوباره کلاس اول میشوم و شیرینی نوشتن اسمم را تجربه میکنم ...
7 اسفند 1392

یه روز خوب

سلام بارانم روز 3 اسفند خیلی خوب بود خداروشکر واسه مامان کلی اتفاقهای خوب افتاد با مامان جون رفتیم بقیه خریدهارو انجام دادیم و شب هم کمد وسیله ها رو کامل چیدیم خاله ها هم از سفر واست سوغاتی آوردن و خیلی هم خوب خلاصه که تفریح ما شده نگاه کردن به شیکمم و دیدن ورجه وورجه هات امید زندگیم دیگه طاقتمون خیلی کم شده واسه دیدن چهره ماهت. تا اومدنت فقط یه ماه زمان مونده به امید خدای مهربون و خوب وقتی خودتو قلمبه میکنی یه گوشه کلی تعجب میکنم و البته خنده دار میشم با یه شیکم یه وری... دوستت داریم بی اندازه بی صبرانه منتظر اومدنتیم خوب بزرگ شو و مواظب خودت باش توو خونه کوچیک آبیت   ...
4 اسفند 1392
1